خاطره یک ضدانقلاب از حاج احمد متوسلیان
حاج سعید قاسمی: حدودا دو سال پیش بود که برای حضور در کنگره شهدای
مریوران رفته بودم ، درب سالن را که باز کردم ، دیدم جلوی سالن جا باز
کردند برای مسئولین والا مقام و انتهای سالن رو اختصاص دادند به کردها و
همرزمان احمد.
بوی چنین تعفنی که به مشامم رسید، سالن رو ترک کردم و بین مردم رفتم ، ببینم مردم چه می گویند.
دیدم یه چایی فروشی بود، گفت: شما امده اید برای کنگره؟ من یک خاطره از «برادر احمد دارم».
گفت:
روزی که اینها (احمد متوسلیان) امدند داخل شهر، درگیری پیش امد بین آنها و
همسایه ما و کتکی خورد همسایه ما از نیروهای «برادر احمد » و من تصمیم
گرفتم برم فرمانده انها (برادر احمد) را پیدا کنم و خودم با او سخن بگویم و
بگویم : شماها آدم های بی مرامی هستید ، همه شما دروغ گویید و ...
صبح که رفتم داخل مرکز سپاه ، گفتم با فلانی ( متوسلیان) کار دارم ،کسی که جلو درب بود گفت : خودم هستم .
گفتم : عرضی دارم. من را به داخل اتاق راهنمایی کرد.
داستان را برای «برادر احمد» گفتم ، صدا زد پاسداری که سیلی محکم به گوش همسایه ما زده بود را اوردند .
احمد به پاسدارش گفت: موضوع را تعریف کن.
یه قرآنی روی میز بود، قرآن را بلند کرد و گفت: به قرآن قسمتان می دهم ، کسی دروغ نگوید.
من قصه را تعریف کردم، به پاسدارش گفت : شما تایید می کنی که چنین اتفاقی افتاده ؟
پاسدارش
گفت: بله من سیلی زدم . همان جا حاج احمد دستور داد نیرویش را 48 ساعت به
زندان انداختند ، همان جا بود که ایمان اوردم اینها (برادر احمد و یارانش)
منجی ما هستند.
منبع: فارس
- ۹۳/۰۱/۱۶
- ۳۸۴ نمایش